پارمین

پارمین جان تا این لحظه 10 سال و 5 ماه و 7 روز سن دارد

هیاهو ورود نی نی

سلام عزیز دلم

من و بابایی داریم تمام مقدمات رو برای ورود تو نازنین آماده میکنیم.یه حرکتایی داریم میزنیم انشاالله بدنیا اومدی جوجوی من خوشت بیاد.

اتاق خواب خودمون رو عوض کردیم اتاق خودمون رو برای شما گذاشتم چون بهتره کمتر هم سردت میشه عزیز.

بیشتر زحمتهای جابه جایی به گردن بابایی هست طفلکی دست تنها خسته شد اما چون تو رو دوست داره با دل و جون میکنه هزار تا بوس برای بابای مهربون.

به بابایی حسودیم میشه چون تو بابات رو بیشتر از من دوست داری آخه دخترا بابایی هستند (خدا سایه بابات رو 120 سال بالای سرت نگه داره ) منتظرتیم


تاریخ : 07 مهر 1392 - 19:16 | توسط : مامان مژی | بازدید : 362 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

ضربه های نی نی

سلام نفس من

امروز اول مهر است، من همیشه فصل پاییز رو از تمام فصول بیشتر دوست دارم بخاطر باروناش و غروب آفتابش و خاطرات خوب دوران مدرسه.

اما این پاییز با وجود تو با همه پاییزهای عمرم فرق داره، با و جودیکه هوا داره رو به سردی میره بدن من داره به خاطر وجود تو و عشق تو روز به روز گرمتر میشه.

از هفته بیستم ضربه هات رو شروع کردی یه حس ناآشنا، اول فکر میکردم چیزی توی دلم منفجر میشه بعد فهمیدم تویی کوچولوی من.

الان که در پایان هفته 25 هستم ضربه هات محکم تر و قوی تر شده و به من میفهمونی که مامان من بزرگ شدم آخیه جان عزیزم.

جدیداً به حدی محکم ضربه میزنی وقتی به شکمم نگاه میکنم ضربه های خوشگلت رو میبینم ولی از اون شیطونایی شبا خیلی حرکاتت بیشتر میشه و تقلا میکنی وای چه حس شیرینیه مادر بودن و اونم مادر تو نازنین بودن.


تاریخ : 01 مهر 1392 - 19:43 | توسط : مامان مژی | بازدید : 347 | موضوع : وبلاگ | یک نظر